اولین کلمه آگاهانه
امروز اولین کلمه آگاهانه ات را به زبان آوردی. به به داشتم به آشپزخانه می رفتم که غذایت را آماده کنم و گفتم همین جا باش تا برایت به به بیاورم. طولی نکشید که پشت سرم به آشپزخانه آمدی و گفتی به به. چه شیرین گفتی عزیز دلم. این روزها تمام آواها را به زبان میاوری و مدام با خودت مثلن حرف می زنی. امشب که بغلت کرده بودم که شیر بخوری و به سرت دست می کشیدم دلم لرزید. دلم از سرعت گذشت زمان لرزید. چقدر زود بزرگ می شوی و من هر روز دلتنگ این روزهایت خواهم ماند زمانی که بزرگمردی شوی و دیگر به سختی در آغوشم جا شوی. راستی دو دندان بالایی ات هم کامل درآمده و وقتی می خندی خیلی شیرین می شوی خوشگل من
نویسنده :
مامی
23:15