5 روزگی
امروز 5 روز از به دنیا آمدن فرشته کوچکم می گذرد و دیروز از بیمارستان مرخص شدیم. این روزها مدام در حال کشف کردن جنبه هایی نو از وجودم هستم. بخش مادرانه ام را دوست دارم و احساس می کنم چقدر زندگی ام این جنبه را کم داشت و خودم خبر نداشتم. چقدر یک زن می تواند توانا باشد، عاشق باشد، حامی باشد، متفاوت باشد و حتی غافل باشد. چقدر غافل بودم و خودم خبر نداشتم.
این روزها من و صادق پریم از شوق و تلاش و عشق و محبت. راستین به همه چیز جلای دیگری بخشیده و آنقدر در دل هایمان نور تابانده که از کلمه خارج است.
با اینکه کارمان شده شیر دادن و شیر دوشیدن و پوشک عوض کردن و باد معده گرفتن اما از هر لحظه ای را با راستین گذراندن لذت می بریم. دردهای عمل هر روز کمتر می شوند اما هنوز هم توانم خیلی کم است. دو روز اول شیرم کم بود و چون راستین خوب نمی توانست سینه ام را بگیرم شیرم را می دوشیدم و با قطره چکان به او می دادیم اما حالا حسابی شیرم زیاد شده است. البته هنوز هم با نوک سینه مصنوعی به او شیر می دهم اما در کل پیشرفت امور رضایت بخش است.