دو ساله ی من

ده روز از دو ساله شدنت می گذرد پسر عزیزم و در این ده روزی که گذشت، آنقدر سرگرم برگزار کردن مراسم تولد بودم که متاسفانه فرصتی برای نوشتن پیدا نکردم. این توضیحات را هم برای دل خودم می نویسم هم برای روزهایی که میایی اینجا را می خوانی و احتمالن با خودت میگویی چرا مادرم روز تولدم برایم چیزی نوشته است؟

دو روز قبل از تولدت به کرمانشاه رفتیم و آنجا پدرجون و مادرجون و خاله جون زحمت برگزاری تولدت را کشیدند تا روز شنبه هجدهم مرداد جشن تولدت را برگزار کنند و کلی هم به تو و ما خوش گذشت و حسابی همه را به زحمت انداختیم. پدر جون برایت حساب باز کرد و کادو تولدت را به حسابت ریخت مامان و بابا هم تو را بیمه عمر کردند. خاله ها و دیگر آشنایان هم زحمت کشیدند و برایت کلی اسباب بازی هدیه آوردند.

به تهران که برگشتیم یک جشن تولد مختصر با حضور پدر بزرگ و مادربزرگ و عمه و عموهایت گرفتیم و آنها هم زحمت کشیدند و برایت کلی لباس قشنگ هدیه آوردند. 

و به عنوان آخرین جشن تولد دوسالگی ات هم روز جمعه بیست و چهارم مرداد با حضور هجده نفر از دوستان کوچولوی دو ساله ات جشن دسته جمعی برگزار کردیم  که خیلی خیلی به همه ما خوش گذشت.

عزیز دلم آنقدر این روزها شیرین شده ای که دلم نمی خواهد این لحظات ناب تمام شوند. حرف زدنت آنقدر با مزه شده که گاهی با هر جمله ای که میگویی غرق بوسه ات میکنم. از روز بعد از جشن تولدت حرف زدنت به مراتب بهتر شده و دیگر تقریبن هر کلمه ای را که بشنوی تکرار میکنی. جملات دو کلمه ای زیادی بلدی و جملات سه و چهار کلمه ایت هم خیلی خیلی پیشرفت کرده است. البته هنوز بعضی از حروف را نمی توانی درست تلفظ کنی و مثلن به جای خ و س ، اِ میگویی. مثلن میگویی اوردم به جای خوردم.  مثلن:

دستمال مرطوب= دشال مشوب

دارو= لالو

جیش و پوشک و پی پی= جیده

عوض= عبض

هوا= ابا

دنت= دن ِ

سیب=شیب

اوردم= ابوردم

بردم= ابوردم

شارژر-=شاژه

و کلی کلمات با مزه دیگری که یادم نمیا ید.

تفریحات مورد علاقه ات هم بازی کردن پو روی موبایل من و دیدن فیلم های خودت است. کلن این روزها موبایلم را بدجور صاحب شده ای.