تا قسطنطنیه راه کمی باقیست
این روزهای ما بوی جیش و پی پی دارد و آوای آواز های آزاردهنده مرغ عشق های خائن.
مرغ عشق هایمان سرمان را کلاه گذاشتند. نوزاد نر در عرض یک هفته تبدیل به ماده ای بالغ شد و قاپ امین خان را دزدید و ما مانده ایم و هوویی بدجنس که راه را کلن بر اکرم بسته و تنها راهی که برایش باز گذاشته راه افسردگی و بداقبالی است. پرنده بخت برگشته از آن بالا به این دو مرغ عشق عاشق زل میزند و خلاصه دلمان را خون کرده. باید زودتر فکری برای این پرنده بیچاره بکنیم و او را به صاحبش برگردانیم تا در این قفس تنهایی دق مرگ نشده است. اسم ماده جدید را اعظم گذاشتیم. صبح ها چنان داد و قالی راه می اندازند که خواب را بر هر جنبده ای حرام میکنند . خلاصه بگویم به ما نیامده پرنده داری کنیم.
تصمیم گرفتم راستین را از پوشک بگیرم و بعد از یک دوره تلاش و کوشش و مشکلات مشخصش به این نتیجه رسیدم که گویی هنوز زود است و باید چندماه دیگر صبر کنم. پروسه سخت و طاقت فرسایی است و واقعن انگار هنوز وقتش نرسیده است.
این روزها راستین دلم را با حرف زدن های شیرینش می برد و من آرزو میکنم کاش همیشه یک دوساله در منزل داشته باشم. تقریبن به حرف افتاده و به راحتی جمله میسازد و تلفظ آواهایش هم خیلی پیشرفت داشته است. دیگر خ را درست میگوید. تا قسطنطنیه راه کمی باقیست.