راستینراستین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

راستین

لگدپرانی

1391/2/23 2:56
نویسنده : مامی
295 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم می دانم جایت تنگ شده و دلت می خواهد کش و قوسی به تنت بدهی و خستگی ای در کنی اما شرمنده که بضاعتم در همین حد است. می دانم حتی گاهی اعصابت از این خانه کوچک و دلگیر خرد می شود و لگدی هم به در و دیوارش می زنی اما پسرکم فکر مادرت هم باش. تا ماه پیش در حسرت این بودم که برای لحظه ای هم شده تو را در وجودم حس کنم. دستم را با هزار آرزو بر شکمم می گذاشتم و نومیدانه گوش تیز می کردم، حالا انگار که قرار است با گوش هایم چیزی بشنوم. اولین باری که زیر دستانم خزیدی شک کردم که تویی یا خیالاتی شده ام و پدرت مدام می گفت حرکت روده بوده است. اما کم کم علاوه بر خزیدن، ضربان نبضی هم زیر دستانم حس می کردم. پدرت با شوق دستانش را روی شکمم می گذاشت و چون هیچ جنبشی حس نمی کرد می گفت خیالاتی شده ای. تا زمانی که در پانزده هفتگی برای معاینه به دکتر رفتیم و دکتر برای شنیدن صدای قلبت سنسور را طرف راست شکمم گذاشت. من گفتم به نظر من طرف چپ است و با تغییر جهت سنسور فوراً صدای قلب کوچکت خودنمایی کرد. فکر کنم بتوانی حدس بزنی که چقدر احساس غرور کردم از اینکه پسرک عزیزم حس مادرش را تایید کرد. حالا بعد از گذشت حدود یک ماه یک هفته ایست که حسابی بازیگوش شده ای و هر از گاهی لگد پرانی هم می کنی خصوصاً وقتی که گرسنه می شوی. وقتی می بینم پسر عزیزم اینقدر پرزور شده که می تواند لگد بزند هم قند توی دلم آب می شود هم از لگدهای ماه بعدت استرس میگیرم. امیدوارم هرچه تو بزرگتر می شوی من هم قوی تر شوم تا پیش خودت فکر نکنی که مادرت ضعیف است و نمی تواند از تو به خوبی مراقبت کند. بدان که دوستت دارم و بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدنت هستم راستین عزیزم.

 

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به راستین می باشد