آخرین سفر دو نفره
پسرم خسته نباشی. امیدوارم مسافرت مامی اذیتت نکرده باشد. عزیز دلم پریروز به همراه بابایی و خاله شیدا و عمو ماهان رفتیم آبشار نیاگارا. درست است که این آخرین سفر دو نفره من و پدرت بود اما اصلن از این بابت ناراحت نیستم. کاش به جای شکم در آغوشم بودی و زیبایی های آنجا را به چشم خودت میدی. همه چیز عالی بود به جز شب اول که دل درد امانم را بریده بود و همه ترسیده بودیم که مبادا شما قرار است بیایی. خوشبختانه بعد از چند ساعت استراحت درد تمام شد و همگی نفس راحتی کشیدیم. صبح فردایش من و تو و بقیه با هم سوار کشتی شدیم و تا پای آبشار رفتیم و کلی خیس شدیم و کلی خندیدیم و حسابی خوش گذراندیم. البته به خاطر اینکه به شما فشار نیاید و اذیت نشوی من و شما بعضی قسمت ها را فاکتور گرفتیم و پشت آبشار و داخل غار را نرفتیم . عوضش روی چمن ها دراز کشیدیم و استراحت کردیم و کلی با هم گپ و گفت کردیم. بابایی هم قول داد که بعداً باز هم ما را بیاورد و جاهایی که نرفتیم را نشانمان دهد. پسرم امروز هفته 32 هم تمام شد و تنها 8 هفته دیگر تا آمدنت باقیست. بی صبرانه منتظرم عزیز دوست داشتنی ام.