اردوی بیمارستان
پسرم دیروز به همراه پدرت به بیمارستانی که قرار است تو در آن متولد شوی رفتیم تا شرایط را بررسی کنیم. یک خانم پرستار مهربان به اسم میشل مسئول نشان دادن بخش های مختلف بیمارستان و پاسخ دادن به سوال هایمان بود. بعد از اینکه به همه سوال های ما جواب داد و راجع به امکانات و شرایطی که برای مامی مهیا خواهند کرد صحبت کرد، اتاق ها و بخش های مربوط را به ما نشان داد و کلی از استرس مامی کم شد. چون همه چیز خیلی مرتب و تمیز بود و برخورد پرسنل هم بسیار صمیمی و همدلانه بود. قرار شد تا من و بابایی در کلاس های آمادگی زایمان شرکت کنیم و بعد از آن تصمیم بگیریم که می خواهیم از اپیدورال استفاده کنیم یا نه. عزیزم من ترجیح می دهم اگر بتوانم بدون بی حسی شما را به دنیا بیاورم تا بعدن مشکلی ایجاد نشود اما از طرفی هم از درد زایمان می ترسم. بماند که روش اپیدورال هم خیلی ترسناک است و فکر آن تزریق نخاعی کذایی حسابی مامی را می ترساند. به هر حال عزیزم باید برای دیدن روی ماهت سختی بکشم و این بهای در آغوش کشیدن توست و من به هر سختی ای تن می دهم تا تو را زودتر در آغوشم حس کنم و دست های کوچکت را ببوسم و نوازشت کنم. برای مادرت دعا کن تا زایمان راحتی داشته باشد و کمتر سختی بکشد پسرم.