365 روزگی ات مبارک
در این یک سال چه ترس و اضطراب ها و درد ها و خستگی هایی که نکشیدم اما از آن همه هیچ در خاطرم نمانده جز خاطرات شیرین و لحظات نابی که با تو گذراندم و با تو بودم و برای تو وقت گذاشتم.
دیروز جشن تولدت را در منزل مادرجون برگزار کردیم و مهمانهایمان مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و خاله و عمو ها و عمه هایت، خاله سرور و دوستت سروش به همراه پدر و مادرش بودند. در طول تولد خیلی خوش اخلاق بودی و باعث شدی تولد به همه خوش بگذرد. خودت هم خیلی خوشحال بودی و خصوصن کادوی تولدت را که مامان و بابا برایت خریده بودند و یک واکر- ماشین بود خیلی خیلی دوست داشتی و مدام از ذوقت داد میزدی و با آن راه میرفتی.
پسرم عکس هایی از تولدت برایت به یادگار می گذارم تا بدانی نخستین سالگرد تولد چگونه گذشت و بعد ها با نگاه کردن به آن لذت ببری.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی