اولین thanks giving

امروز که یک دوست از نحوه شناسنامه گرفتن برایت پرسید یادم افتاد که چقدر منتظر بوده ام که مدارکت برسد و بیایم اینجا بنویسم اما یادم رفته است. پسرم پدرت چند هفته پیش به واشنگتن رفت و از دفتر حافظ منافع ایران برای شما شناسنامه و پاسپورت ایرانی گرفت. هفته قبل از آن هم پاسپورت آمریکایی ات رسد و حالا شما پسر گل ایرانی-آمریکایی مامی هستی و مشکلی برای ورود و خروج به ایران و آمریکا نخواهی داشت.

امروز اولین thanks giving شما بود و مامان تصمیم گرفت غذای سنتی ایرانی بپزد. به همین خاطر خاله شیدا هم پیش ما آمد تا دسته جمعی یک آبگوشت دبش بخوریم. و اینطور بود که هم سنت آمریکایی شما احیا شد و هم سنت ایرانی ات و قرار شد از این به بعد هر سال این روز را جشن بگیریم و بوقلمون شکم پر را با آبگوشت لذیذ و ترشی و ریحان جایگزین کنیم و ایرانیِ ایرانی خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده شکر کنیم.

از هالوین چیزی ننوشتم چون دلم نیامد پوست لطیفت را به خاطر هوس دل خودم رنگ کنم. سال بعد که بزرگتر شدی برایت جبران می کنم پسر عزیزم و کلی با هم بازی خواهیم کرد.