روز واقعه
پسرم بزرگ شدن دردناک است و این را امروز خوب فهمیدی
امروز هنگام زدن واکسن یک ماهگی ات، من و تو و پرستار با هم گریستیم و پرستار بعد ازاینکه آرام گرفتی به تو برچسب شجاعت داد و گفت من تا به حال مادری ندیده بودم که با کودکش گریه کند. گفت از اینکه می بینم مادری تا این حد به کودکش اهمیت می دهد از صمیم قلب خوشحالم.
به رویش لبخند زدم اما در دلم گفتم ایران من پر از مادرانی است که با هر آه فرزندشان زجر می کشند و اشک می ریزند، اما افسوس...
راستی امروز یک اسم مستعار پیدا کردی پسرم. وقتی که پرستار به تو واکسن میزد و پدرت می خواست تو را آرام کند، مدام می گفت جان بابا. جان بابا
پرستار پرسید که آیا جان بوبو اسم مستعار راستین است و پدرت برایش توضیح داد که معنای این دو کلمه چیست. اما پدرت که خیلی خوشش آمده بود گفت از این به بعد اسم مستعار راستین جان بوبو است
قربونت برم جان بوبوی صبور و شجاع من